از حساب و کتاب بازار عشق هيچگاه سر در نياوردم
و هنوز نمي دانم چگونه مي شود هربار که تو بي دليل ترکم مي کني
من بدهکارت مي شوم . . .
.
هميشه سکوتم به معناي پيروزي نيست ، گاهي سکوت ميکنم تا بفهمي چه بي صدا باختي . . .
مشکل از تو نبود
از من بود
با کسي حرف ميزدم
که سمعک هايش را
پيش ديگري جا گذاشته بود . . .
دست از سرم بردار برو / ندارم حوصله ي اين حرفارو
همه يادگاريات بخوره تو سرت / نه خودتو ميخوام نه دردسرت !
من از عشق گفتم
تو مدل ماشينم را پرسيدي
من از محبت گفتم
تو محل زندگيم را پرسيدي
من از دوست داشتن گفتم
تو وضعيت حسابِ بانکيم را جويا شدي
من از ارزش ها گفتم،ارزش هايي که قيمت ندارند،امّا تو
تو قيمت ارزش ها را با اهن و کاغذ برابر کردي . . .